اخبار برگریده
سه شنبه, 29 اسفند 1402 13:48

سه شنبه, 30 شهریور 1400 ساعت 09:27

...من وخودم

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

دکتر محمد ابراهیم محمدی

چرا باید انسان خودش را زیر بار این همه مظلمه فرهنگی و اجتماعی ببرد وشرمنده نگاه نگران مردم وبچه های معصوم ایشان باشد.

سالها پیش وقتی مسئولیت پذیرفتم عادت داشتم شب ها و گاهی اوقات غروب ها مقابل آینه تمام قد بایستم و با خودم حرف بزنم

گاهی از خودم انتقاد می کردم وگاهی هم به خودم دلداری میدادم و حتی تشویق میکردم.

در دوران معاونت پرورشی استان ، وقتی میدیدم بچه‌های مردم فراغت را در میانه جوی های گل آلود حاشیه شهر به آبتنی می گذرانند و محروم از امکانات ، ناامیدانه چشم انتظار فرصت ها و موقعیت های فراغت هستند خودخوری میکردم و از سر ناچاری خود و بیچارگی آنها زانوی غم در بغل می گرفتم وتاچند روزی افسرده میشدم.

گاهی این احساس بمن دست میداد که ماجماعت مدیران چه گلی به سر این مردم می زنیم که مدیرشان هستیم.

وگاهی از خود می پرسیدم اگر نباشم چه اتفاقی می افتد

گاهی باخودم فکر میکردم مسئولیت پذیری اگر از سر تکلیف ویا شوق خدمت نباشد چه توجیهی می تواند داشته باشد!

چرا باید انسان خودش را زیر بار این همه مظلمه فرهنگی و اجتماعی ببرد وشرمنده نگاه نگران مردم وبچه های معصوم ایشان باشد.

من گاهی بحدی از بازخواست های خودم می ترسیدم که خود را مستحق توبه از اشتباهات فاحش وناکارامدی ها و فرصت سوزی مدیریتی می دانستم.

اما اینها را چیزی نمی دانستم که مرا تطهیر کند و گذشته ام را که با تولید هزینه وهدر رفت های منابع بود جبران کند.

من براین باورم که پرونده مدیریت ها با رفتن نه تنها نباید بسته شود بلکه باید باز باز باشد تاجواب گوی امانت شده و جبران مافات کند.

من این آیینه تمام قدر را برای مدیران تجربه خوبی از «حدیث نفس» می دانم.

گمان می کنم اگر این« ایست» در مقابل ایشان نباشد انباشت زحمت سازیها وغفلت فرصت ها،بازگشت به خویشتن را بی تکرار می کند.

گاهی این دور ماندن هاوقتی بردل انسان قفل بی کلید بیاویزد هیهات که بیدار شود وخودش را بیابد.

اگر نگویم که در این وانفسای غفلت خود شیفته میشود وتمام بافته های غلط را عین حق وصواب می داند و حتی از خدا طلب ثواب هم می کند !

سالهای سال پیش در دوران نوجوانی وقتی از جبهه آمده و دل شکسته وغم آلوده شهادت دوستم حسین بودم یکی از همکلاسی هایم را دیدم که دست به سیگار شده و کژتابی می کرد بی طاقت شدم و بلافاصله به خانه رفتم و در دنیای خود رو به قبله ایستادم ، نماز خواندم و برای هدایت و اصلاح ایشان دست به دعا شدم

انروز این بار کمر شکن را نداشتم اما دلم رقیق ودقیق بود ، اما امروز هزاران از این کژتابی ها را می بینم که از سر ناکارآمدی من ودوستان مدیرم سر به ناکجا آباد بی سرانجا می زند اما دیگر کسی برنمی اشفتت ودلش نمی لرزد.

من امروز بیش از همیشه نیازمند این دل هستم رقیق ودقیق اما

کاش آن دل را امروز باخود میداشتم ومیزان الحراره خودم میکردم تا بدانم چه باری بر دوش دارم وچه کمری از من خمیده وقرارم با سرنوشتم چیست.

وه که این« ایست » سخت وسنگین است ...وقفوهم انهم مسئولون

در دوران رزمندگی خود با اینکه دانش آموزی بیش نبودم وزیاده از معنای ظاهری چیزی نمی فهمیدم اما با این فراز ازدعای مکارم الاخلاق خیلی مانوس بودم و تکرار می کردم

وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الاِهْتِمَامُ بِهِ وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَه.

*نوشته : دکتر محمد ابراهیم محمدی

آخرین ویرایش در سه شنبه, 30 شهریور 1400 ساعت 12:35
Submit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.


عناوین روزنامه‌های امروز




یادداشت؛ مقاله

گزارش تصویری









بامی1

بامی2




  • این تابستون برنامه هات جایزه داره