تاریخ مانند هر علمی ضمن مشخص بودن موضوع و غایت آن ، از روش علمی خاصی برخوردار است. روش علمی در تاریخ، مطالعه و تحلیل رویدادهای گذشته بر اساس شواهد و مدارک است نه روش تجربی.
چون رویدادهای تاریخی دور از دسترس و غیرقابل مشاهده هستند و نمیتوان آنها را به طور مستقیم درک کرد، همچنین تکرار پذیر و قابل تجربه نیستند.
هدف علم تاریخ نیز عبارت است از آگاهی از زندگی اجتماعی ، مذهبی، سیاسی، نظامی ، اقتصادی، علمی ، حقوقی ، فرهنگی و هنری گذشتگان که خودآگاهی و یگانگی بیشتر افراد جامعه را به دنبال دارد. شناخت گذشته و بررسی زندگی مردم در زمانها و مکانهای دیگر به ما کمک میکند که درک درستی از هویت خود پیدا کنیم و بدانیم چگونه به جایگاهی که هم اکنون هستیم رسیدهایم. اما آگاهی درست از گذشته اقوام مستلزم در اختیار داشتن اسناد مکتوب و سایر شواهد تاریخی است.
مورّخان می گویند در علم تاریخ، چنین نیست که همیشه اسناد و مدارک و شواهد به اندازه کافی وجود داشته باشد تا بتواند تکافوی اثبات فرضیهای را بکند؛ یعنی گاهی اصلاً ًخلاء اسناد در یک زمینه وجود دارد؛ به طوری که نمیتوان اطلاعی از یک واقعیت تاریخی به دست آورد و گاهی اسناد چنان مبهم هستند که مفید هیچ اطلاعی نیستند. همچنین گاهی اسناد موجود با هم تناقض دارند و مورّخ نمیتواند به نتیجه متقنی در مورد یک پدیده تاریخی برسد . به همین دلیل در تاریخ نگاری نوین از یافتههای علوم و فنون مختلف از جمله علم زبانشناسی استفاده میشود. مورّخان معتقدند که در بسیاری از موارد باید زبانشناسان به کمک آنها بیایند و ابعاد و زوایای پنهان و مبهم پدیدههای تاریخی را بازنمایی کنند .
یکی از شاخههای زبانشناسی که چنین نقش مهمی را ایفا میکند زبانشناسی تاریخی است . در این دانش، زندگی و رشد و تحوّل و تغییر و زایش و مرگ کلمات مورد توجه قرار میگیرد و ریشههای تمدن بشری و تعاملات انسانها با یکدیگر در طول تاریخ بهتر و دقیقتر تحلیل میشوند. در اینجاست که اسناد زبانی میتوانند بایگانی مناسبی برای حافظه میراث قومیتها باشند و از قلب واقعیتهای تاریخی جلوگیری نمایند.
دلیلش این است که زبان بازتاب فرهنگ و اندیشه انسانها و جلوهای از هویت آنهاست که دنیای آنها را بازگو میکند. زبان بیانگر هویتی است که ریشه در تاریخی دراز دارد که در آن میتوان ردّ پای بسیاری از اندیشههای فلسفی ، دینی ، مدنی، جغرافیایی ، قومی و هنری را مشاهده کرد. در واقع ساختمان هر زبان منعکس کننده ساختمان فرهنگ و تمدن قومی است که بدان تکلم میکنند . به همین دلیل میتوان در داخل کلمات دنیایی از اطلاعات، باورها، سنتها، دانشها، فرهنگها و اسطورهها و تاریخ یک قوم یا ملت استخراج کرد.
اما در جریان بررسیهای زبانشناختی متوجه میشویم شمار زیادی از واژهها در یک زبان وجود دارند که در زبانهای دیگر هم مشاهده میشود ؛ چه عین آن واژها بدون هرگونه تغییری و چه با اندک تغییرات آوایی و معنایی. دلیل این اشتراکات برای بسیاری از گویشوران و مردم ناشناخته است. این شباهتها چه از نوع شباهتهای خانوادگی باشد و چه از نوع قرضی نیازمند آشنایی با زبانهای متقابل و ریشه و بنیاد هر یک از زبانهاست.
اشتراکات واژگانی در میان زبانها گاهی به دلیل این است که واژههای مشترک ریشه در نیای یکسان دارند. مثلاً زبانهای فارسی و انگلیسی و فرانسه و آلمانی به عنوان زبانهای هندواروپایی واژههای برادر و پدر و مادر را که مشابهت لفظی دارند از زبان نیاکانی هندواروپایی به ارث بردهاند. بسیاری از واژگان در زبانهای فارسی و کرمانجی نیز که از تشابه آوایی برخوردار هستند از یک ریشه نشأت گرفتهاند. مثلاً کلمات « هئگ » در زبان کردی و هاگ (به معنای اندام نرینه در گیاهان که از برساختههای فرهنگستان است) و خاگ (خاگینه) در فارسی از لفظ « هائیک» زبان پهلوی (به معنای تخم و بیضه و دانه ) به ارث رسیدهاند. اما در مورد واژهegg انگلیسی با وجود تشابه آوایی بعید به نظر میرسد این هم ریشگی صادق باشد. چون کردی و فارسی از زبانهای ایرانی است ولی انگلیسی جزء زبانهای ژرمنی غربی .
به علاوه ، شباهتهای میان دو کلمه همیشه نتیجه ارتباط آنها با یک نیای مشترک نیست. تشخیص این که دو کلمه ارتباط وراثتی با هم دارندکاری بس دشوار است و با تطابق سطحی که بین لغات دو زبان برقرار است نمیتوان مدعی شد که این دو واژه از یک ریشه نشأت گرفتهاند . چون ممکن است در گذشته در اثر هجوم یک قوم به قوم دیگر زبانها با هم برخورد داشته باشد و یکی از دیگری واژههایی را قرض گرفته باشد. همچنین ممکن است بعضی از واژهها که در بین دو زبان از لحاظ شکلی مشترکند، اشتراکشان نه توارثی باشد و نه قرضی ؛ بلکه صرفاً یک پدیده اتفاقی است؛ مانند کلمه «bad » در زبان انگلیسی و« بد » در زبان فارسی.
اما بیشتر واژگان مشترک میان زبانها از طریق قرض گیری صورت میگیرد . این قرض گیری ممکن است به دلیل دوزبانه بودن اقوام و یا مراودات نزدیک آنها با یکدیگر و یا غلبه فرهنگی یک قوم بر قوم دیگر باشد . گاهی واژههای قرض گیری شده چنان در زبان مردم نهادینه میشود که گویشوران باور نمیکنند که دارند از واژههای بیگانه استفاده میکنند. برای بازشناسی و تشخیص واژههای بیگانه، زبانشناسی میتواند از طریق علم النحو و اتیمولوژی (ریشه شناسی ) و فیلولوژی ( علم اشتقاق) به بررسی نحوه شکل گرفتن واژهها و ریشههای آنها و سیر تاریخی تغییر و تحول آنها بپردازد.
از منظر زبانشناسی اجتماعی، واژگان زبان فهرستی از نامهایی است که مردم یک جامعه به اشیاء، وقایع و پدیدههای مربوط به محیط و به افکار و تجارب خود که ناشی از محیط زندگی آنهاست اطلاق میکنند. بنابراین بررسی دایره لغات و واژگان یک زبان میتواند انعکاس تعاملات، تحولات و داد و ستدهای نوین فرهنگی مابین ملل گوناگون باشد. برای تبیین بیشتر این نکته زبانشناختی به بررسی چند واژه مشترک دیگر میان اقوام ساکن در منطقه بجنورد میپردازیم .
یکی از مشخصات تمایز دهنده زبانها، نحو زبان است که ممکن است مختص همان زبان یا شمار اندکی از زبانها باشد و از گذشتة اهل آن زبانها حکایت کند. مثلاً واکاوی پدیده ارگاتیو در دستور زبان کرمانجی میتواند ما را به شناخت قدمت دیرینه این زبان و اقوام وابسته به آن رهنمون سازد. یا در زبان ترکی مانند زبان انگلیسی ، همیشه صفت قبل از موصوف قرار میگیرد؛ مانند ترکیب اصطلاح «آخر چهارشنبه» که در میان اقوام گوناگون ساکن در ولایت شمال خراسان به کار میرود. این اصطلاح مسلماً فقط منحصر به ترک زبانها و ترکمنهاست؛ چون فقط در دستور زبان آنهاست که صفت قبل از موصوف قرار میگیرد؛ همچون به کارگیری ترکیب « شیرین دره» به جای « درة شیرین». به همین دلیل در زبان فارسی تعبیر « چهارشنبه سوری» به کار میرود نه « سوری چهارشنبه»؛ گواینکه در زبان فارسی بندرت صفت قبل از موصوف قرار میگیرد که در بحث حاضر موضوعیت ندارد. اما حضور ترکیب «آخر چهارشنبه» در گویشهای دیگر طبیعتاً وام گرفته از زبان ترکی یا ترکمنی است. زیرا هیچ گویشور غیر ترک به طور طبیعی در گفتار روزمرة خود، نمیگوید «آخر پنجشنبه» یا « آخر جمعه». در حالیکه در زبان ترکی این قاعده در همه این موارد بدون استثناء کاربرد دارد. این نشان میدهد که اصطلاح « آخر چهارشنبه» و طبعاً آئینهای مترتب بر آن در این منطقه باید به زبان ترکی یا گویشوران آن نسبت داده شود ؛ اگرچه اهالی زبانهای دیگر که وامدار این عنصر فرهنگی هستند در بهبود و تعالی آنها نقش بسزایی داشته باشند .
علمای قدیم در نوشتههای خود، گاهی با ذکر «وجه تسمیه» و «وجه اشتقاق» به شرح واژهها میپرداختند که همان علم اتیمولوژی یا ریشه شناسی است . یکی از پیامدهای این علم این است که اگر واژه یا واژههایی که به پدیده فرهنگی خاصی دلالت میکنند در زبانی حضور داشته باشند یقیناً آن پدیده نیز در فرهنگ جامعه اقوامی که بدان تکلم میکنند وجود داشته است. به عنوان مثال، در مورد واژههایی چون « یورغه» و « قوشمه» و « تورغه» که اصالت ترکی دارند ، هر فرهنگ و فولکلوری بدان منتسب باشد قطعاً متعلق به زبان قوم ترک یا از نژاد وابسته به آن زبان هستند نه اقوام وام گیرنده آن عناصر فرهنگی. اقوام ترک و ترکمن که اصطلاح « یورغه» در زبانشان متداول است و فرهنگ اسب داری را از دیرباز با خود دارند، منتظر نمیمانند اقوام دیگری که بعدها این واژه را از آنها قرض میگیرند برای آنها دست به فرهنگ سازی بزنند ؛ و چنین است در مورد ساز قوشمه و مقام تورغه در موسیقی منطقه بجنورد. واژههای قوشمه و تورغه دو لفظ ترکی هستند و موسیقی تولید شده از نای قوشمه و رقص پرنده تورغه نمیتواند برخاسته از فرهنگ اقوام غیر ترک در خراسان باشد؛ اگرچه کرمانجها حقیقتاً در رشد و گسترش آن نقش مهمی را ایفا کردهاند.
مورّخان و بجنورد شناسان می گویند که نام شهر بجنورد، در اصل « بیژن یورد» به معنای سرزمین بیژن بوده است. اهل زبان میدانند که لفظ « یورد» یک واژه ترکی است و از این نام میتوان فهمید که در گذشتههای دور در این دیار اقوام ترک زندگی میکردهاند و هکذا روستاهایی که نامشان ترکی است و اکنون در آنها اقوام غیر ترک سکونت دارند. کوههایی مانند آلاداغ و آخرداغ و بوزداغی فارغ از اینکه ترکیب نحوی ترکی دارند به لحاظ ریشه شناسی نیز جزء واژگان ترکی هستند و نشان میدهد که این مناطق از قدیم الایام در اختیار ترکان بوده و این نامگذاریها یادگار آنهاست.
یکی دیگر از واژگان مشترک در بین زبانهای رایج در شمال خراسان واژة « تشی » به معنای دوک نخریسی دستی است. بررسیهای گویش شناختی نشان میدهد که این واژه در گونههای مختلف ترکی اعم از آذری، قشقایی ، جغتایی و استامبولی دیده نمیشود و به جای آن معادلهای « ایک » ، « ایی» ، « یئ » ، « ائش» و « جهره» به کار میرود و واژه « تشی» که در میان ترکها و تاتهای بجنورد و واژه «دوکله» که در میان ترکمنها متداول است از واژگان قرضی هستند . اما تمامی کردهای خراسان و کردستان و کرمانشاه از لفظ تشی استفاده میکنند. علیرغم اینکه لفظ تشی با ساختار آوایی زبان کردی بیگانه مینماید؛ ولی وسعت کاربرد و پیشینه دراز آن در میان کردها نشان میدهد که در منطقه شمال خراسان این واژه در دامان فرهنگ کرمانجها پرورده شده و از آنجا وارد زبانهای دیگر منطقه شده است. لفظ تشی در اصل متخذ از گویش طبری متداول در قرون اولیه اسلام است که به نظر میرسد در زبان کردی بر مبنای شباهت صوری دوک با سیخهای سیخول یا خارپشت در معنای آن تصرف شده است. با وجود این، ضمن اینکه این واژه در تمامی واژه نامهها و فرهنگهای کردی به عنوان یک مدخل واژگانی آمده است ، هم اکنون به همراه واژه هم خانواده « تَشیله» ( به معنای نخ ریسیده شده و آماده کلاف) تقریباً در تمام گویشهای مختلف کردی مصطلح است. به علاوه گفته میشود تشی ریسی یکی از قدیمیترین صنایع دستی بومی استان کردستان بوده است. به همین دلیل واژه مصطلح تشی در ولایت شمال خراسان و صنایع مترتب بر آن مانند ریسندگی و بافندگی را که در نوع خود بی نظیر است میتوان متعلق به قوم کرد دانست گو اینکه سایر اقوام مانند ترک و تات و ترکمن در رشد و تعالی این صنعت بی تأثیر نبودهاند.
از دیگر واژگان مشترک بین گویشهای منطقه بجنورد لفظ «کریو» (kəriv ) به معنای دوست خانوادگی است. این واژه هم از واژگان قرضی کردی است که با اندک اختلاف آوایی از طریق گویش کرمانجی وارد زبانهای دیگر این منطقه شده است. در فرهنگهای کردی این واژه به معنای دوست ، خویش و آشنا آمده است و نیز شخصی که کودک را در بغلش ختنه کردهاند. این واژه سابقهای در فرهنگهای مکتوب ترکی و ترکمنی و تاتی ندارد و اگر هم در میان این اقوام کاربرد داشته باشد یک واژه قرضی است که به دلیل خلاء واژگانی یا غلبه فرهنگی به این زبانها راه یافته است. بنابراین آئینهایی که مرتبط با این مفهوم است بخصوص در مراسم ختنه سوران طبیعتاً از آنِ کرمانجهای منطقه میباشد. باز هم تأکید میکنیم این بدان معنا نیست که سایر اقوام منطقه که بعدها واجد این فرهنگ شدهاند در مسیر پیشبرد و تعالی آن گامی برنداشتهاند. بدیهی است که در کنار همزیستی مسالمت آمیز اقوام، تعامل و تبادل فرهنگی هم به وفور اتفاق می افتد.
بدین گونه است که زبانشناسی میتواند موجب شفاف سازی مرزهای فرهنگی و میراث تاریخی اقوام شود و از ایجاد هر گونه اسناد جعلی که حافظه تاریخی غلطی را برای آیندگان به یادگار میگذارد جلوگیری به عمل آورد و همچنین علم زبانشناسی کمک میکند که گویشوران گوناگون ساکن در یک منطقه حدود و قلمرو زبانی خود را بشناسند و زبان اصیل و مادری خود را پاس بدارند.